هاناهانا، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره

روزهای دختری به نام هانا

می خوام برم دریا کنار دریاکنار هنوز قشنگه.......

می خوتم یک دهن براتون بخونم ....حمیرا خانم تو نیومدی دریاکنار ولی من رفتم.......... می خوام برم دریا کنار دریاکنار هنوز قشنگه آخ میدونم از سبزه زار تا شالیزار هنوز قشنگ بله ما رفته بودیم دریا کنار این دومین سفر من به شمال بود و انصافا خانمی رو به جا اوردم .......فکر کنم به مامانم رفتم انقدر خانم شدم ......... این هم شالیزار شبا هم در کنار مامان و بابام و دوستاشون می آمدیم تو تراس و جوجه می زدیم و حال حول می کردیم بدش می رفتیم تو ویلا و تا صبح پانتومیم بازی می کردیم ......آخه من نه که حرف زدن بلد نیستم از این بازی خیلی خوشم می یومد......... ...
28 شهريور 1390

هانا خانم دیگه بزرگ شده

من چند تا لقب دارم : هانا مانتانا هانا جونجونی خوشگل بلا سوسن  البته خواهر ساسان (سوسن و ساسات بدون دلیل است و همین جوری باباییم به من میگه سوسن) من حسابی بزرگ شدم . دیگه با یک جیغ خواسته هام رو می گم . حسابی غذا می خورم و عاشق امتحان غذاهای جدید هستم مثلا امروز برای اولین بار تخم مرغ خوردم. با دیدن بستنی جیغ می زنم و مامانیم باید یواشکی بستنی بخوره . وقتی مامانیم لباس بیرون می پوشه شروع به بال بال می زنم .با پیشبینی مامانیم تا ماه دیگر دیگه یک جا بند نمی شم.در ضمن هنوز از  دندون خبری نیست. این یک عکس از قلدریهای من است. من دیگه موهام بلند شده به همین خاطر موهامو شونه می کنم در ضمن تمرین رقص عربی هم م...
21 شهريور 1390

هانا با یه عالمه عکس

من در 6 ماه و دو هفتگی به آتلیه رفتم و بعد از 3 ساعت عکاسی در همان آتلیه به خواب رفتم .این نتایج زحمات من و دوستان است.............. اینجا من یک هانای پرپری هستم... این یک عکس هنری است که مثلا حموم هستم اینم حموم با روسری......   هانا در میان گلها هانا سنتی می شود فقط قلیونم کمه.......... چند تا عکس خوانوادگی هم است که رمزی می شود . خواهشمند است دوستان درخواست فرمایید تا با اجازه مامانیم رمز رو تقدیم کنم.......   ...
4 شهريور 1390
1